در گفت و گوی تفصیلی ایرنا با عضو موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی
عوامل بحران زای آموزش عالی کدامند
تهران - ایرنا -«طبیعتاً وقتی کمیت زیاد شود، خود به خود بر کیفیت و سرانه دانشجو تأثیر میگذارد و بحران مالی هم ایجاد میکند. از این رو این بحرانها به هم مرتبط هستند. » این نکات را یک پژوهشگر برگزیده از منظر نگرانی بابت آینده آموزش عالی ایران مطرح می سازد.
عوامل بحران زای آموزش عالی کدامند
مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی از جمله مراکزی است که پژوهشهای بنیادینی در حوزه آموزش عالی و آیندهنگاری آن انجام داده است.
غلامرضا ذاکر صالحی عضو مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در گفت و گو با خبرنگار گروه دانشگاه ایرنا، به بیان مسائل کنونی این حوزه پرداخته ، از نظر وی ضروری است دست اندرکاران آموزش عالی برای آینده نگری تحصیلات عالی این موارد را مدنظر قرار دهند.
گفت و گو را در ادامه می خوانید.
** ایرنا: روند جهانی آموزش عالی در سطح دانشگاههای معتبر جهان به کدام سمت میرود و چه مؤلفههایی در آینده آموزش عالی تأثیرگذارتر و تعیینکنندهتر است؟
**ذاکر صالحی: به طور معمول برای دانشگاهها سه مأموریت قائل میشوند؛ ، آموزش ، پژوهش و خدمات اجتماعی. زمانی بحثهایی چالشی در خصوص آموزش و پژوهش بین آکادمینیسمها مطرح بود ولی در حال حاضر مباحث چالشی به مأموریت سوم دانشگاهها یعنی خدمات اجتماعی منتقل شده است؛ اینکه معنای خدمات اجتماعی چیست و ماهیت و مصادیق آن کدام است.
این مباحث مبتنی بر آن چیزی است که امروزه تحت عنوان مسئولیت اجتماعی دانشگاه خوانده میشود. البته عدهای معتقدند مأموریت سوم دانشگاه، مشاوره است، عدهای دیگر معتقدند مأموریت آن ارتباط با صنعت است، عدهای هم معتقدند مأموریت سوم دانشگاه، انواع خدمات اجتماعی عامالمنفعه است و عدهای هم بر آنند که مأموریت سوم محدود به این است که دانشگاه در حوادث غیرمترقبه به کمک جامعه آمده و برای حل مشکلات کمک کند.
در هر صورت روند انتقال بحثهای چالشی از مأموریت اول و دوم دانشگاهها به سمت مأموریت سوم به عنوان مسئولیتهای اجتماعی دانشگاهها ، مشخص است.
از طرفی دانشگاهها با چالشهای به هم پیوستهای مانند مشروعیت، هژمونی، نهادی، کمیت، کیفیت و مالی مواجه هستند. این موارد شش بحران هستند که نام آنها را بحرانهای متوالی و به هم پیوسته آموزش عالی میگذارم.
این چالشها در غرب مطرح اند و احتمالا در ایران هم میتواند مطرح باشد. هر کسی که بخواهد در مورد آیندهپژوهی آموزش عالی مطالعه یا فکر کند ناگزیر باید به این بحرانهای به هم پیوسته هم بپردازد.
بحران هژمونی به این معناست که دانشگاه دیگر آن سیطره قدیم را بر جریانات دانش ندارد. بحران مشروعیت به این معناست که نهادها و مؤسسات بیرون از دانشگاهها، بهعنوان یک رقیب وارد خدمات آموزشی شدهاند. بحران نهادی به این معناست که دانشگاه تنها نهادی نیست که نیاز بنیادین به آموزش را پاسخ میدهد. از این رو ، این نهاد اگر نتواند یک نیاز بنیادین را جواب دهد، خود به خود تجزیه میشود و تمامیت خود را از دست میدهد.
بحران کمیت هم از دهه ۱۹۹۰ که تعداد دانشجویان در غرب دو برابر شده بود، آغاز شد. از آن زمان کارشناسان آموزش عالی (مانند پرکینز) زنگهای خطر را به صدا درآوردند و بر این نکته تأکید داشتند که امکانات دانشگاهها، متناسب با دو برابر شدن دانشجو، توسعه پیدا نکرده است.
طبیعتاً وقتی کمیت زیاد شود، خود به خود بر کیفیت و سرانه دانشجو تأثیر میگذارد و بحران مالی هم ایجاد میکند. بنابراین این بحرانها به هم مرتبط هستند.
علاوه بر این بحرانها، در بیرون از دانشگاه ما چند روند داریم که دانشگاه را تحت فشار قرار میدهد. تجاری شدن آموزش عالی که میتوان از آن تحت عنوان کالایی شدن و بازاری شدن هم نام برد، یکی از این روندهاست. روند دیگر تودهای شدن دانشگاه است.
وقتی دانشگاه تودهای شد از نظر فرهنگی هم چیزی شبیه کوچه و بازار میشود؛ به این معنا که هر فرهنگی در کوچه و بازار میبینید، ممکن است مینیاتور کوچک شدهای از آن را در دانشگاهها هم ببینید. مشابه رفتارها، هنجارها و ارزشهایی که در جامعه رواج پیدا میکند.
** ایرنا: آیا منظور از تودهای شدن گسترش و پوشش دادن همه اقشار است؟
**ذاکر صالحی: بله. منظور هم افزایش و فراگیری کامل نرخ ثبت نام جوانان ۱۸ تا ۲۲ سال است هم سایر اقشار مانند بزرگسالان، هم توسعه آموزش عالی مجازی و الکترونیکی. عدهای میگویند تودهای شدن خوب است؛ به شرطی که دانشگاه را سطحی و مبتذل نکند.
در واقع فرض این است نهاد دانشگاه، باید نقش رهبریکننده هم داشته باشد. اما وقتی دانشگاه تودهای، popularو سطحی میشود دیگر نمیتواند نقش خود را بهعنوان یک نهاد هنجار فرست که ارزشهای عالی را در جامعه تعمیق میدهد، ایفا کند.
به طور کلاسیک دانشگاه نهادی است که علم و فرهنگ را رهبری کند، دید دهد، افقگشایی کند و چشماندازهای جدید پیش روی جامعه ایجاد کند. اما حالت دیگر این است که گفته شود قرار نیست دانشگاه چنین کارکردهایی داشته باشد بلکه عدهای وارد دانشگاه میشوند، مدرک میگیرند و میروند.
این افراد نه لازم است کاری با روندهای جهانی علم داشته باشند و نه قدرت رهبری و تلفیقکنندگی پیدا کنند. این دیگر آموزشگاه است نه دانشگاه!
من دارم تلاش میکنم تصویر بزرگتر را از چالشها و روندهای آموزش عالی نشان بدهم تا به قول غربیها، seening Forward، افقهای پیش رو را ببینیم.
سومین روند مجازی شدن، دیجیتالی شدن و الکترونیکی شدن است. اگر با این روند خوب برخورد نشود، اگر عقلانی نشود، اگر متوازن نباشد، تبدیل به یک چالش میشود. اگر این روند با اهداف بنیادین آموزش عالی در بیفتد و کیفیت دانشگاهها را به خطر بیندازد، تبدیل به چالش میشود.
**ایرنا: مقصود شما از اهداف بنیادین آموزش عالی آیا همان تعلیم و تربیت است؟
**ذاکر صالحی: خیر. اهداف آموزش عالی لیست مفصلی دارد. در آمریکا کاتالوگی به نام کاتالوگ اهداف آموزشی عالی دارند. این اهداف حتی در کشور لیبرال و پاراگماتیستی مثل آمریکا مواردی مانند رشد شخصیت، کشف نفس خود، رشد استعدادهای بالقوه دانشجویان و مواردی از این دست را هم در بر میگیرد.
در کنار کلان روندهای آموزش عالی در جهان، در سطح جزئیتر نیز اتفاقاتی در حال وقوع است. این اتفاقات ناشی از آن است که دانش سبک یک، که مبتنی بر علوم تجربی دانشگاهی است، به قول گیبُنز، در حال تبدیل شدن به دانش سبک دو است.
دانش سبک دو دانشی است که اجتماعیتر بوده، با بافتها و زمینهها پیوند نزدیکتری دارد و کاربردیتر است. در نظام تولید دانش سبک دو یا گیبنزی، زمینههای طرح و حل مسائل زمینه کاربرد است. قبلاً این زمینهها آکادمیک بود و علم هدف رازگشایی داشت، اما در حال حاضر علم کاربردیتر و مداخلهایتر شده است.
نقش رشته در گذشته، رشتهای بوده ولی امروزه فرارشتهای است. یعنی اگر ما در گذشته رشته داشتیم، هم اکنون فرارشته داریم. منظور همان در هم رفتگی شناخت و ایجاد حوزههای شناختی جدیدی است که دیگر نمیتوان اسم یک رشته را بر روی آنها گذاشت. مثلاً علم سیاستپژوهی به همه رشتهها سرک میکشد ولی منتسب به هیچ رشتهای نیست.
مطالعات منطقهای هم به همین صورت است. در شاخهای مانند علوم شناختی هم از علوم کامپیوتر، هم از علوم مغز و اعصاب و هم از علوم دیگری استفاده میشود.
مهارتها در گذشته یکسانتر بود ولی امروزه ناهمگون و متعدد شده است. مثلاً در رشته مکانیک میبینید فروعات و شاخههای مختلفی ایجاد شده است که گاهی متخصصین هر گرایش زبان یکدیگر را هم نمیفهمند.
پیشتر سازمانهای علمی، از جمله دانشگاهها، مرتفعتر و دائمیتر بودند ولی امروزه سازمانهای علمی، موقتیتر و پهنتر شدهاند. سازمان تخت شده و سلسله مراتب کمتری دارد.
مسئولیت اجتماعی در دانشگاه گذشته کم بوده؛ به این معنا که دانشمند اثر خود را منتشر میکرده است و کاری نداشته که از آن اثر استفاده میشود یا خیر. اما گفته میشود که امروزه مسئولیت اجتماعی بیشتر شده است.
بازاندیشی در گذشته کمتر بوده و امروزه بیشتر شده است؛ به این معنا که علما و دانشمندان در مراکز علمی و دانشگاهها بیشتر در علمشان، در رویههایشان، در صورتبندی کارهای روزمره خود نقد و بازاندیشی کرده و تغییر ایجاد میکنند. این در حالی است که در گذشته کمتر حاضر به تغییر بودند.
کنترل کیفیت در گذشته مبتنی بر مرور همکاران بوده است و در روند جدید ارزیابان وسیعتر و ناهمگونتری وارد عرصه کنترل آموزش و پژوهش میشوند. برای مثال صاحبان کارخانهها و صنایع، خانوادهها و نهادهای مدنی هم دخالت و اظهار میکنند که چه توقعاتی از دانشگاه دارند. قبلاً این توقعات مطرح نمیشد اما امروزه به صراحت اظهار میشود.
در گذشته به خاطر اینکه بیشتر نخبگان به دانشگاه میرفتند برابری و دستیابی در دانشگاهها و نهادهای علمی کمتر بوده، اما امروزه، به علت باز و تودهای شدن دانشگاه و میسر شدن امکان ورود همگان به دانشگاه، برابری و دستیابی بیشتر شده است. قبلاً ورود به دانشگاه یک امتیاز تلقی میشد، ولی امروزه یک حق تلقی میشود و وقتی حق تلقی شود یعنی همه میتوانند وارد دانشگاه شوند.
در گذشته اثربخشی نهادهای علمی کمتر بوده و اظهار میشود که در حال حاضر جریان آموزش عالی به سمتی میرود که اثربخشی آن بیشتر شود. همچنین مشروعیت کمتر بوده و امروزه در حال بیشتر شدن است. اعتماد به دستاوردهای علمی قبلاً قوی بوده و الان دارد ضعیف میشود.
چون دانشمندان منتظر قطعیت نمیمانند و نتایج مرحلهای پژوهش خود را منتشر میکنند. آنها میگویند شاید هم در پژوهشمان اشتباه کرده باشیم اما اگر به این نتیجه رسیدیم که اشتباه کردهایم حرف خود را پس میگیریم. این در حالی است که قبلاً منتظر میماندند تا به یک تئوری قطعی برسند و بعد آن را منتشر کنند. بنابراین اعتبار ادعاها کمتر شده اما در مقابل جسارت برای انتشار بیشتر شده است.
در زمینه متون درسی هم قبلاً متن مکتوب با مؤلف معین محوریت داشته ولی الان نرمافزارهای آموزشی و ابرمتنها وارد بازی شدهاند. الگوی تعامل قبلاً الگوی معلم و متعلِم بوده ولی امروزه الگوی تعامل، هوش جمعی در محیط مجازی و شکلگیری فضای یادگیری است.
در این شرایط ممکن است، غیر از معلم و متعلِم، دیگرانی هم در این فضا حضور داشته باشند و در کار یادگیری دخالت کنند. فرآیند یادگیری در گذشته نزدیک و یک سویه بوده ولی الآن از راه دور، متعاملتر، دموکراتیکتر و مشارکتجویانهتر شده است. مکان آموزش قبلاً کلاس بوده که یک مکان محدود تلقی میشود، ولی امروزه نامحدود شده است و شبکهها، جامعه اطلاعاتی، بزرگراهها و جریانهای اطلاعاتی مکان یادگیری ما هستند.
قبلاً نقش استاد، مدرِس روشنفکر بوده است، اما امروزه استاد نقش یک مشاور، یک تسهیلگر و فراهم کننده نرمافزار را دارد. شاید دیگر استاد درس ندهد و فقط نرمافزار را معرفی کند و به شما یاد بدهد که چگونه تجاربتان را جمعبندی کنید.
سازمانهای دانشگاهی هم قبلاً متمرکز، نهادی و دارای ساختار رسمی بوده ولی امروزه سازمانهای دانشگاهی غیرمتمرکز، شخصی شده، غیر سلسله مراتبی و ناپایدار شده است که گاهی شبیه به سازمانهای تجاری و گاهی هم شبیه یک سازمان موقت است.
**ایرنا: ارزیابی شما از این روندها چیست و ما چه واکنشی باید نسبت به این جریانها داشته باشیم؟
**ذاکر صالحی: این روندها، هم جهات مثبت و هم جهات منفی دارند و ما نمیتوانیم از همه این روندها تقلید کنیم. ما بر اساس منفعت خودمان و بر اساس اقتضائات بومی خودمان، باید این روندها را وارد چهارچوبهای عقلانی و بومی خودمان کنیم و آن را که برای ما مفید است مورد اقتباس فعال قرار دهیم. اقتباس فعالی که میگویم در مقابل اقتباس منفعلانه است؛ یعنی اقتباس هوشمند. در هر صورت باید از این روندها استفاده کنیم.
**ایرنا: آقای دکتر آیا میشود تحولات متعددی را که در جریان است و برشمردید به چند مؤلفه برگرداند و گفت این مؤلفهها هستند که در سطوح و اشکال مختلف، مسائل و تحولات را رقم میزنند؟
**ذاکر صالحی: بله! من این را به تقابل فناوری و فرهنگ برمیگردانم. در دانشگاه قدیم، فرهنگ، اخلاق، معنا و ارزشهای بنیادین آکادمیک حاکم بود. در زمان حاضر فناوری و تکنولوژی به دانشگاه فشار میآورد تا همه بنیانهای جامعه را در اختیار بگیرد و همه چیز را بازاری کرده و یک علم صنعتی شده را به عنوان آرکتایپ علم مطرح کند.
**ایرنا: در عین حال فناوری در این روند از خودش کارآمدی هم نشان میدهد و تأییدات فراوانی را جلب میکند. این طور نیست؟
**ذاکر صالحی: بله! ولی فرهنگ را به حاشیه میبرد. تحقیق عباسی در سال ۱۳۸۹ و تحقیق خواجهلو در سال ۱۳۹۰ در ایران نشان داده است که وقتی آموزش عالی تجاری میشود، هم آزادی علمی استاد کاهش پیدا میکند، هم اخلاق علمی اُفت پیدا میکند و هم نقادی؛ به خاطر این که تأمین مالی از طرف یک کارفرما در بیرون از دانشگاه و در بازار انجام شده و باید نظر او تأمین شود. دیگر نمیتوان او را نقد کرد. نتیجه این جریان هم این خواهد بود که اعتماد به دستاوردهای علمی کاهش پیدا میکند. اینها آسیبهایی است که این روندها میتواند برای ما ایجاد کند.
**ایرنا: برداشت من از صحبتهای شما این است که زمینهساز همه اینها پراگماتیک شدن مناسبات میان انسانهاست.
**ذاکر صالحی: به علاوه تکنولوژیک شدن و بوروکراتیک شدن. اینها عمق را از فرهنگ میگیرند و دانشگاه هم دنبالهرو همین جریان میشود. در این جا بازار و صنعت ارزشهای خود را به دانشگاه دیکته میکنند و این برای تمامیت آکادمی اتفاق جالبی نیست. تعبیر انگلیسی دانشگاه، یعنی University، به معنای کائنات و عالم است و برای خودش یک جهان کوچک است.
این که بازار برنامه خودش را به دانشگاه و جهان علم دیکته کند، به معنای تحقیر این جهان کوچک است. بازار، در حقیقت، علاوه بر برنامهها، ارزشها و هنجارهای خود را هم به دانشگاه دیکته میکند. در اینجا استاد به پیمانکار تبدیل میشود و هر استادی که بیشتر پول در بیاورد و قرارداد بیشتری ببندد تبدیل به پیمانکار بهتر میشود. هر استادی که پول بیشتری به دانشگاه میآورد استادتر است؛ نه استادی که اندیشنده و متفکر است و دانش دست اول تولید میکند.
شما کافی است در بستهبندی دانش مهارت داشته باشید و بتوانید دانشهای دست دوم و سوم را خوب بستهبندی کرده و تحویل دنیای صنعت و تجارت دهید تا استاد موفقی باشید. بنابراین در اینجا هنجارهای سودگرا بر هنجارهای فضیلتگرا در داخل دانشگاه غلبه پیدا میکنند و این یک آسیب ایجاد میکند. فردگرایی بر جمعگرایی ممکن است غلبه پیدا کنند. فرهنگ ابزارگرا بر فرهنگ غایتگرا غلبه پیدا میکند. فرهنگ بوروکراتیک بر فرهنگ علمی غالب میشود و فرهنگ آکادمیک که نگاه بلندمدت دارد، به یک فرهنگ معطوف به سود تبدیل میشود.
علاوه بر این که در کشورهای جهان سوم ممکن است تجاری شدن دانشگاه، دچار بدفهمی شده، به امور نامربوطی تقلیل پیدا کند و در مجموع بد عملیاتی شود و صرفاً در قالب پول در آوردن و به عنوان یک کسب و کار تفسیر شود. این در حالی است که ما میگوییم علم، فقط به ثروت تبدیل نمیشود.
علم دانشگاه گاهی به ثروت، گاهی به منزلت در حوزه اجتماعی، گاهی به هنجار در حوزه فرهنگی و گاهی به سیادت و قدرت در حوزه سیاسی تبدیل میشود. بنابراین ما یک مدل خطی تبدیل علم به ثروت نداریم. این مدل خیلی کهنه و قدیمی و ناکارآمد است.
در حقیقت ما یک مربع با چهار ضلع داریم که شامل ثروت، منزلت، هنجار و سیادت است. این مدل با آنچه ما به آن روح دانشگاه و روح University از آن یاد میکنیم، سازگارتر است. میدانید که خودِ علم هم مستقیماً و بیواسطه به ثروت تبدیل نمیشود و نیاز به نهادهای میانجی دارد. این نهاد میانجی فرهنگ، جامعه مدنی، اجتماعات علمی و اجتماعات نوآورانه است.
اینها کجا هستند؟ اگر اینها را در نظر آوریم متوجه میشویم که باید یک نگاه فرهنگی ـ اجتماعی به دانشگاه داشته باشیم؛ حتی اگر بخواهیم علم را فقط به ثروت تبدیل کنیم. در حال حاضر ما با خیل کثری از دانشجویان بزرگسال در دانشگاهها روبرو هستیم که هم شغل و هم درآمد خوبی دارند اما در سن ۴۰ سالگی یا بالاتر به دانشگاه آمدهاند.
وقتی از این افراد میپرسیم برای چه به دانشگاه آمدهاید میگویند ما علم را دوست داریم و برای همین است که به دانشگاه میآییم تا چیزی یاد بگیریم. این را دیگر نمیشود با آن مدل خطی توجیه کرد. اینها برای آگاهی به دانشگاه میآیند و این آگاهی برای آنها نفع دارد. بنابراین نفع فقط از جنس ثروت نیست و ممکن است از جنس خود آگاهی باشد.
**ایرنا: اگر برگردیم به آن شش مورد چالشی که اشاره داشتید، در حال حاضر دانشگاههای ما بیشتر با کدامیک از آن چالشها روبرو هستند و یا کدامیک را جدیتر میدانید؟
**ذاکر صالحی: به نظر من، ما نمیتوانیم جدای از جریان جهانی علم باشیم. مخصوصاً که این بحرانها به هم پیوستهاند و امواج تلاطم این دریا به ساحل ما هم رسیده است. همین رشد کمّی افسارگسیختهای که در دو دهه گذشته در ثبت نام دانشجویان داشتیم، کافی بوده که همه این بحرانها را در ایران تشدید کند.
ما الآن دو هزار و ۶۸۰ مؤسسه آموزش عالی داریم که در مقایسه با کشورهای پیشرفته هم بعضاً رقمی بالاتر است. ما بدون اینکه به فکر زیرساختها و اشتغال آینده دانشجوها باشیم چندین برابر بعضی از کشورهای دارای نظامهای آموزش عالی پیشرفته مؤسسه تأسیس کرده و دانشجو ثبت نام کردهایم و به این صورت این بحرانها را به دست خودمان تشدید کردهایم.
**ایرنا: این که این گسترش کمی به چالشهای مشروعیت، هژمونیک و نهادی دانشگاه در جامعه ما دامن بزند را چقدر جدی میدانید؟
**ذاکر صالحی: وقتی چنین گسترشی اتفاق میافتد اساساً هویت دانشگاه زیر سؤال میرود. شما در رسانهها کارنامه کنکور فردی داوطلب ورود به دوره کارشناسی ارشد را میبینید که از هر پنج آزمون نمره صفر گرفته و در بالای کارنامه درج شده است: «مجاز به انتخاب رشته». وقتی شما چنین افرادی را که هیچ انگیزه و علاقهای برای درس خواندن ندارند، دعوت و ترغیب به ورود به دوره تحصیلات تکمیلی میکنید، دارید اعلام میکنید که آن جایی که این فرد به آن وارد شده دیگر دانشگاه نیست.
این جا ممکن است یک مرکز آموزشی شخصی باشد ولی دیگر University و دانشگاه نخواهد بود. یا فرض کنید که اطلاعیه میدهند افرادی که در مصاحبه یا آزمون دکتری موفق به ثبت نام هم نشدهاند، الان میتوانند برای مصاحبه تشریف بیاورند.
این روند، یک روند خطرناکی است که باید هر چه زودتر متوقف شود و ما باید به کیفیت بپردازیم. عمیقتر از کیفیت البته مسئله این است که بنیانهای فرهنگ آکادمیک به خطر افتاده و ما باید به یونیورسیته بازگشت کنیم. حتی اگر دانشگاه غربی را هم قبول داشته باشیم، بنیانهای دانشگاه غربی، بنیانهای اخلاقی عمیقی داشته که در حال فراموش شدن هستند.
اگر هم بخواهیم به دانشگاه ایرانی ـ اسلامی برگردیم، یعنی به جندی شاپور، به الاَزهر، به نظامیهها، به بیت الحکمهها بخواهیم برگردیم، باز آن چیزی که الان میبینیم وضعیت خطرناکی را ایجاد کرده که باید متوقف شود. در مجموع وضعیت فعلی ضرورت بازگشت به Universite ، بازگشت به فرهنگ دانشگاهی و بازگشت به ارزشها و هنجارهای علمی و اخلاقی را دو چندان کرده است.
**ایرنا: آیا با وجود این تحولات همچنان دانشگاه پابرجا خواهد ماند یا لازم است برای برقرار نگه داشتن آن تلاش کرد؟
**ذاکر صالحی: این ویژگی که شما اشاره کردید، یعنی ابهام و خاکستری بودن، ویژگی فرآیند کار آیندهپژوهی است. آیندهپژوه همیشه در میانه فضا و در طیفی از فضای ابهام و خاکستری حرکت میکند و این هنر یک آیندهپژوه است که بتواند در حقیقت نوری بتاباند و فضای آینده را تا حدی نشان دهد.
در آینده دانشگاه ایرانی سه چیز میتواند مؤثر باشد. یکی روندها (Trend) است که به آنها اشاره شد. دوم رویدادها (event) است. فرض کنید ممکن است رویدادی پیش آید و یک گسست در این روند ایجاد کند. ما خوشحال میشویم اگر روندی آسیبزا باشد رویدادی اتفاق بیفتد که جلوی آن آسیب را بگیرد. البته به عکس آن هم ممکن است؛ این که روند مثبتی در جریان باشد و یک رویداد پیش بیاید و جلوی آن اتفاق خوب را بگیرد؛ مانند جنگ. جنگ رویدادی است که جلوی رشد و توسعه را میگیرد و توقف ایجاد میکند. امر سوم تصورات ما از آینده (Image) است. این تصورات اگر رو به جلو، مفید و سازنده باشد در بین نخبگان و افراد یک جامعه، خودش آینده را میسازد. اینها هر چند از جنس تصور هستند ولی در ساختن آینده دخالت میکنند.
بنابراین اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی بتواند تصوراتی سازنده، مفید و خوب را میان جامعه دانشگاهی ترویج کند، و خودِ جامعه دانشگاهی هم این کار را انجام دهد و همچنین سایر نهادهای متولی هم اقدام به این کار کرده و همگی روندهای مثبت را تقویت و روندهای آسیبزا را تضعیف کنیم، اثر منفی Event ها را کاهش دهیم و Image های سازنده، شوربرانگیز و برانگیزانندهای را در جامعه علمی ایجاد کنیم، آن وقت میتوانیم به بقای دانشگاه در این امواج پرتلاطم امیدوار باشیم.
بنابراین از دیدگاه من بقای دانشگاه در دنیا، و از جمله در ایران، مشروط به هوشمندی و رهبری و مدیریت قوی است. اگر این دو شرط وجود داشته باشد، آسیبها قطعاً کمتر میشود و ما میتوانیم دانشگاه را حفظ کنیم. اگر هوشمند نباشیم آینده به ما شبیخون میزند و ما را محاصره میکند و آن وقت برای اینکه یک حرکت سازندهای را انجام دهیم، دیر است.
در حال حاضر، بین متفکران آموزش عالی این بحث وجود دارد که در آینده ممکن است دانشگاهی وجود نداشته باشد. برای مثال بُردیو میگوید دانشگاه رو به فنا و نابودی میرود و دیوارهای دانشگاه خراب شده است. عدهای میگویند دانشگاه به نهادهای دیگر تجزیه میشود؛ مثلاً آموزش آن را برخی نهادهای بیرون از دانشگاه به عهده میگیرند و پژوهش و خدمات اجتماعی آن را هم گروههای دیگری انجام میدهند.
ولی عدهای از آکادمیسینها که مانند بنده خوشبین هستند، معتقدند دانشگاه تمامیت خود را حفظ و در مقابل این امواج مقاومت خواهد کرد. این امواج بازاری شدن، Commercialization و Marketization، که به معنای همان بازاری شدن یا تجاری شدن است، و امواج مجازی شدن و تودهای شدن، خیلی قوی هستند و ممکن است که دانشگاه را منهدم کنند.
اما اگر خود آکادمیسینها تحرک خوبی داشته باشند و از «فرهنگ آموزش و یادگیری» دفاع کرده و آن را تقویت کنند، میتوانند این امواج را وارد چهارچوبهای عقلانی کنند. به این روش آنها میتوانند شتاب این امواج را بگیرند و آنها را در خودشان و در آکادمی حل کنند تا آکادمی شکسته نشود و در هم نریزد.
**ایرنا: اگر کارکردهای دانشگاه را بتوان به صورت تقسیم شده در جاهایی دیگری حاصل کرد، حفظ دانشگاه چه ضرورتی دارد؟
**ذاکر صالحی: اگر شما دانشگاه را یک مؤسسه یا مرکز بدانید (Instute)، در این صورت اگر منحل شود هیچ نگرانی نیست. یک مرکز منحل میشود و یک مرکز دیگر بهجای آن متولد میشود. اما دانشگاه یک Instute نیست بلکه یک Instution یعنی یک نهاد است.
نهاد پویایی و پایداری دارد، انحلالناپذیر است و به یک نیاز بنیادین جواب میدهد؛ مثل نهاد خانواده، نهاد دولت. بنابراین به دلیل این که نهاد علم یک نهاد است، ما به فکر پویایی و پایداری آن هستیم. در غیر این صورت ممکن است هزاران مرکز، هزاران مؤسسه و هزاران Institute وجود داشته باشد که منحل شوند و جای خود را به صدها مرکز دیگر بدهند و آنها بیایند و کارکرد اینها را به عهده بگیرند.
اما نهاد به قوت خودش باقی است. آن خانم خانهداری که به دانشگاه پیام نور میآید و در سن ۴۵ سالگی میگوید من میخواهم تاریخ بخوانم، فلسفه بخوانم، روانشناسی بخوانم، او مطالبه آگاهی میکند. این مطالبه، یک مطالبه همیشگی است و باید نهادی باشد که به آن پاسخ دهد. شما میخواهید اسم آن را دانشگاه بگذارید یا چیزی دیگر.
** ایرنا: پس متفکرانی که از پایان دانشگاه سخن میگویند و بنا به گفته شما فرد برجستهای نظیر بوردیو هم یکی از آنهاست، چه تصوری از این موضوع دارند؟
**ذاکر صالحی: آنها هم نگران هستند و از سر نگرانی چنین سخنی را مطرح میکنند. آنها هم دوست دارند که چنین اتفاقی نیفتد و در حقیقت میخواهند زنگهای خطر را به صدا درآورند.
**ایرنا: آیا این به این معناست که فقط یک احتمال را بیان میکنند و قطعیتی در بیانشان نیست؟
**ذاکر صالحی: میگویند بهزودی این اتفاق میافتد، پس مواظب باشید. اگر میخواهید نهاد قویتری جایگزین آن کنید یا اگر میخواهید در خود این نهاد اصلاحات درونی ایجاد کنید تا بتواند نیازهای جدید را پاسخ دهد، چارهای بیندیشید.
به عنوان مثال وقتی دانشگاه مجازی شود، دیگر شما نه به ساختمان نیاز دارید و نه به لشکر کارمندان. کلاس درس به معنای گذشته و سنتی هم دیگر معنا ندارد. بنابراین شما نمیتوانید با تمام اشکال، رویهها و فرآیندهای سنتی، در عین حال دیجیتالی و مجازی شوید. اگر میخواهید با این روند همراهی کنید، باید تغییرات اساسی کنید.
اگر هم زیاد مقاومت کنید، در هم شکسته میشوید. بنابراین دانشگاه و دانشگاهیان باید به خودشان بیایند و این روندها و فشارهای بیرونی را در درون خود آکادمی بهصورت عقلانی، پاسخ فعال دهند. راهی غیر از این نیست. به این دلیل است که من میگویم بقای دانشگاه مشروط است؛ مشروط به این خودآگاهی و مدیریت و رهبری نوین است.
**ایرنا: ممکن است ما به نحو دیگری هم بتوانیم به این موضوع نگاه کنیم. به این نحو که شاید بگوییم همین شیوه تدبیر و مدیریت فعلی که وجود دارد میتواند پاسخگوی این چالشها باشد و چه لزومی دارد که ما یک فضا یا پوشه جدید فکری برای مسائل دانشگاه بگشاییم؟
**ذاکر صالحی: ببینید واژه تدبیر نقطه مقابل واژه روزمرگی است و نمیشود اینها را با هم جمع کرد. معنای لغوی واژه تدبیر، دوراندیشی و آیندهنگری است، در حالیکه روزمرگی نقطه مقابل آن است. آن چیزی که تاکنون اتفاق افتاده، روزمرگی بوده و همین امر باعث شده که ما الان یک آموزش عالی بدقواره داشته باشیم که عدم توازنهای زیادی در آن وجود دارد.
میدانید که در حال حاضر دانشگاهها صندلی مازاد دارند و حتی در بعضی از شهرهای کوچک بین شش تا هفت دانشگاه ایجاد شده است. ساختمان ساختهایم، مجوز دادهایم ولی الآن دانشجو و استاد ندارند؛ آزمایشگاه و کارگاه ندارند، بودجه ندارند. اگر دانشگاه نبود شاید میتوانستیم بگوییم بگذارید به شکل روتین و روزمره، خود به خود، به یک نقطه تعادل برسد، ولی چه کنیم که دانشگاه نقش رهبریکننده در جامعه دارد و یک نهاد اندیشنده است.
اینجاست که مسئولیت دارد جلوی آسیب و هرز رفتن منابع را بگیرد. ممکن است اگر یک مسئله را به حال خود رها کنیم، تا خودش حل شود ولی با هزینه زیاد حل میشود. دانشگاه باید کمک کند که این هزینههای اجتماعی و آسیبها کاهش پیدا کند.
**ایرنا: آیا میتوان سهمی هم برای الگوهای مدیریتی آموزش عالی در این موضوع قائل بود؟
**ذاکر صالحی: ما در دهههای گذشته پدیده گریز از کار فکری و نظریهپردازی در حوزه علم و فناوری داشتهایم. در هر جلسهای که شرکت میکنیم و از مدلها، تئوریها، نظریهها و اندوختههای دانش جهانی برای مدیران صحبت میکنیم، میگویند اینها را بگذارید کنار و الان یک راهحل دمدستی به ما بدهید. این گریز از نظریه خود به خود یک آشوبناکی را در مقام عمل به ما تحمیل کرده است. این یک عامل این پدیده بوده است.
عامل دیگر، فرهنگی است. برخی غربیها که به ایران آمده و در اینجا در سازمان برنامه و بودجه کار کردهاند در آثار خود به این موضوع اشاره داشتهاند که در ایران یک سنت تخیلی و شاعرانه در بین مدیران و کارشناسان حاکم است. خودِ این آرمانزدگی و کلیگویی یک مشکل فرهنگی است. حتی یکی از آنها از این مشکل با عنوان رجزخوانی نام میبرد.
عامل سوم هم ضعف شایستهسالاری است. اگر افرادی که آموزش عالی را میشناسند مداخله بیشتر و اختیاراتی برای رهبری پروژههای اصلاحی و تغییر داشته باشند، قطعاً وضع ما بهتر خواهد شد.
**ایرنا: در پایان اگر نکتهای دارید و یا راهکاری برای برونرفت و رفع چالشها در نظر دارید، بفرمایید.
**ذاکرصالحی: ما باید نسلی از رهبران آموزش عالی تربیت کنیم. ممکن است اینها از همین جوانهایی باشند که در رشتههای علوم انسانی و یا در رشتههای میانرشتهای درس میخوانند. امید ما این است که نسل جدیدی از رهبران آموزش عالی پیدا شوند که با قدرت تلفیقکنندگی و رهبری بیشتری بتوانند وارد عمل شوند، ابتکارات جدیدی داشته باشند و در شرایطی که مشکلات تلنبار شده، بنبست شکنی کنند.
این افراد بایستی واجد نگرش، دانش و مهارت بوده و این سه مورد را باید با هم داشته باشند. ممکن است کسی که در یک کالج فنی درس خوانده مهارت بالایی داشته باشد، فردی که فلسفه خوانده، نگرش عمیق و آیندهنگرانهای داشته باشد و کسی که زیاد درس خوانده، دانش و تخصص بالایی داشته باشد. کسی که بخواهد تحول ایجاد کند باید هر سه مورد را با هم داشته باشد؛ یعنی هم نگرش قوی نسبت به مشکلات علم و فناوری در ایران، هم مهارت و هم دانش بالا. اگر روی شایستهسالاری و اصلاح فرهنگ کار کنیم میتوان امیدوار بود که ظرف یکی دو دهه به بخشی از مشکلات فائق بیاییم.
**۹۴۹۲**۱۶۰۱**
انتهای پیام /*
لینک خبر در سایت خبرگزاری ایرنا
دفعات مشاهده: 1093 بار |
دفعات چاپ: 93 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر